Mr. Lawyer



دیریست قشون تا دندان مسلح کتاب های نخوانده، در کتابخانه ام اردو زده اند و مشتاقانه گوش به زنگ اشارتی هستند تا مجال یورش به سپاه جهل و نادانی را بیابند. اما عاقبت امروز یکی از سربازان شجاع و کاردان نظرم را به خود جلب کرد و به آوردگاه نبرد راه یافت. نام این جنگاور دلیر " هنر شفاف اندیشیدن" اثر رولف دوبلی است که توانست در سرزمین دستانم جای گیرد و با دیو جهل جمجمه ام بیاویزد و جراحات مهلکی بر اندام تنومند وی وارد آورد. به پایان این پیکار طاقتسوز صفحات بسیاری مانده پس باید دید سرانجام پشت کدامیک بر خاک مالیده خواهد شد.

 


اخیرا رشته دیگری به جرگه علاقمندی هایم افزوده شده و چنان شیفته اش گشتم که گاهی با خود میگویم کاش در آن رشته تحصیل میکردم. "روانشناسی" نام گوهر گرانقدری ست که در ساحل خروشان زندگی، توسط موج ها از دیدم پنهان مانده بود و اینک که دریای پر تلاطم آرام گرفته و ساحل س یافته، بر من ظاهر گشته است.

مبهوت و حیران دستاورد های دانشمندانش هستم و مشتاقانه در اینترنت به دنبال درسگفتار ها و سمینار های مفید و موثرشان میگردم. خصوصا علاقمند هستم در مورد اطفال و نقش رویداد های کودکی در زندگی بزرگسالی اطلاعاتی کسب کنم. تا جایی که تصمیم گرفتم موضوع پایان نامه ام را میان رشته ای انتخاب کنم. وقتی ترم دوم بودم از یکی از دانشجویان دانشکده روانشناسی که به صورت اتفاقی در دانشگاه ملاقاتش کردم سوالاتی در این زمینه پرسیدم و ایشان لطف نمود منابعی را معرفی کرد اما به دلایلی که بخش عمده اش مربوط به تنبلی میشود پیگیر نشدم و سراغش نرفتم.

اما دیروز نیرویی که ناشی از خواندن زندگی نامه ی یکی از اشخاص موفق بود به رگ هایم تزریق و روحیه ی سخت کوشی، جست و جوگری و علم آموزی بر من چیره شد و همان مهیاری که انتظار داشتم باشم در من تجلی یافت. بی درنگ سراغ لپتاپ رفتم و بعد از اندکی گشت و گذار نهایتا سایتی را یافتم که دوره ی آموزش مجازی در خصوص روانشناسی کودک و بلوغ برگزار میکرد لذا بدون آنکه ذره ای تردید به خود راه دهم در این اوضاع ناداری و تهی دستی دویست و پنجاه هزار تومان وجه رایج مملکت به حساب سایت واریز کردم و حالا منتظر نشستم جزوه ی نهصد و شصت و چهار صفحه ای را که قرار است شنبه ارسال کنند به دستم برسد و با تلاش و پشت کار خط به خطش را بیاموزم و خلاصه اش را به مشاور مربوطه تحویل دهم و مدرکی را که ادعا دارند معتبر است دریافت کنم و بگذارم دم کوزه آبش را بنوشم! البته جمله ی اخیر من باب مزاح و حاصل طبع کرم بذله گویی است که در درونم میلولد! باری، چه جزوه ای که در راه است کارآ باشد و برای انتخاب موضوع پایاننامه مرا یاری دهد و چه آنطور که انتظار داشتم پیش نرود، در هر حال خیلی بهتر از بیکاری و تن آسایی است. خدا را چه دیدی! شاید همین دوره آموزشی موجب تحول بنیادین در روند زندگی و آینده ام شد و درهایی را روبرویم گشود که حتی از وجودشان بیخبر بودم!

 


میتوان تحمل کرد

شاگرد اول های پر مدعا را

که درس خواندنشان مانند خلوت گزینی راهب بودایی

و مشق شبانه شان اوراد افراط است


میتوان بردبار بود

خودشیفتگان کودن را

که با تکیه بر تکیه کلام پر تکلف استادان

در پی خودنمایی اند


اما سر در نمیاورم

از غرور کاذب نخاله های مافنگی

که قوت لایموتشان دود است !


#مهیار_حریری



تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

Kyle وبگاه جامع طراحی سایت و سئو تولبد محتوا گیم نیکو کتابفروشي تلفني اينترنتي رزنیوز یک دانش آموز ilikelife electronic/network